خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی

ساخت وبلاگ

 

 
بسیاری از مردم فکر می کنند که جریانات مشروطیت در دهه 1290 هجری شمسی حاصل اعتلای علمی جامعه ایرانی در دو دهه قبل از آن بوده است ک از یک طرف با به قدرت رسیدن نخبگانی که از حوزه های علمیه کربلا و نجف فارغ التحصیل شده به ایران باز گشته مصدر امور مردم شده اند ؛ و از طرف دیگر با باز گشت فوجی از تحصیلکردگان علوم و فنون جدید به میهن و به نوعی کوشش به ارشاد.
حال آنکه بسیاری از علماء ، فضلاء و نیز تحصیلکردگان غربی در عمل به جای آن که سیاستگزار  و نظام آفرین شوند ، اهل سیاست ، و به نحوی مورد سوء استفاده رندان جهان قرار گرفته اند و در نتیجه این دو گروه اصلی از نخبگان جامعه که قاعدتا" میبایست از پیشگامان ترقی و توسعه آن واقع شوند روبروی یکدیگر قرار گرفته ، به نفع همان زیرکان جهان به نهایت تضعیف و تحقیر یکدیگر دست زده اند تا دست خارجی در این کشور باز و در حقیقت باز تر شود ، و ضمن آنکه نخبگان یکدیگر را از صحنه به بیرون می رانند به خوانین بی سواد و کم اطلاع و لوطیان و نسق نشینان شهری و امثال آنان میدان دهد و تا آنجا پیش رود که سارقی چون ماشاء الله خان کاشی حاکم یزد که یکی از پنج شهر بزرگ کشور بوده است بشود !!! و سایر شهرهای بزرگ و درواقع پایتخت آنروزی یا همین تهران هم وضع چندان بهتری نداشته باشند .
 سناریو نویس اصلی تحت عنوان نجات مردم از حکومت قاجاری یا به لفظ محلٌی ان حسینقلیخانی ، و ایجاد حکومت مردم بر مردم ، با ترفندی دیرینه مدیریت را از تحصیلکردگان و نخبگان و به طور کلٌی شایستگان به حکومت و مدیریت کشور گرفته به امثال ماشاء الله خان کاشی و دیگرانی که در کمال بی سوادی و بی خبری کراوات می زدند و در ظاهرسازی مهارت هائی داشتند سپرده بود و حتی در تشکیل مجلس اوٌل که در 27 مرداد 1285 شمسی ، 27 جمادی الثانی 1324 ق تشکیل شد ، گرچه باورود معدودی نخبه ی لایق و وطندوست ، چهره مردم سالاری توسط گروهی از « نمایندگان بی سواد و بی خبر مردم » ترسیم شده است . گروهی از نمایندگان صحٌاف - سیگارفروش - سقط فروش - سمسار - بقٌال - لحافدوز - پینه دوز - قصٌاب - مرغفروش - کبابی - آهنگر - حلبی ساز - آش پز و کلٌه پز - حصیر باف - سلمانی حمٌامی - و...
به این ترتیب طبیعی است که در دهه های 1290 و 1300 شمسی روحانیان حقیقی انگیزه ای آنچنانی برای تحصیل فرزندانشان و حتی ادامه تحصیل خود نداشته باشند ، افسردگی و رخوتی علمی در سراسر جامعه ، که هنوز آنچنان که باید و شاید به مدارس جدید هم مجهز نشده بوده است ، به سوی یک ایستائی گسترده حاکم شود و به گفته صبیٌه آیت الله العظمی آقا سید یحیی موسوی یزدی « معلوم بود که حکومت علم را نمی خواهد و با آلت دست قرار دادن به اصطلاح الواط و زور گویان و حتی « مثلا" روحانی » هائی که دائما" به این کنسولگری و آن کنسولگری رفت و آمد داشتند و هزینه فعالیت های استقلال طلبانه و آزادیخواهانه و دموکراتیک خود را از فلان تجارتخانه زرتشتیِ از هند انگلیس آمده می گرفتند کسی به تحصیل علم رغبت نمی کرد ، حوزه علمیٌه یزد تا حدود ی تق و لق شده بود ، انگیزه مطالعه بیشتر و تدریس را از مدرسینی چون حاج میرزا علی گرفته بود ؛ و ایشان در اینکه فرزندش میرزا جواد هرچه زودتر به مدرسه رفته هرچه بیشتر درس بخواند چندان اصراری نمی کرد ! ... رفتن به مکتب و مدرسه بیشتر به جهت داشتن لقب شیخ و داشتن عمٌامه و... شده بود . »
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 939 تاريخ : پنجشنبه 28 آذر 1392 ساعت: 13:43

در زمان مشروطیت اگرچه شهر یزد به دلیل سیاست های منطقه ای انگلیس ، هجمه بابی ها به آن ، سوء استفاده های قاجاریان ، بی اعتنائی امثال امیر کبیر به این شهر و... دیگر یکی از دو یا سه شهر بزرگ ایران نبوده است ؛ امٌا هنوز لااقل یکی از پنج شهر بزرگ این مرز و بوم به شمار می رفته است ؛ و آنچه بر سر آن می آمده است ، و درتاریخ های عمومی نوشته نشده است ، می تواند نمونه ای از سرنوشت کل سرزمین ایران باشد .
حکومت یزد در سال تولد میرزا جواد ، 1324 قمری / 1285 شمسی ، با سلطان علی خان وزیر بقایا ، پسر وزیر افخم ، و برادر زاده عدل الدوله بوده است که قبل از آن در زمان مسافرت مظفر الدین شاه به فرنگ ، عملا" حاکم بر کلٌ کشور بوده است و رابطه خوبی با عین الدوله ، که بعدا" صدر اعظم مظفرالدین شاه شده است نداشته است . عین الدوله پس از رسیدن به صدارت عظمی ، وزیر بقایا را حاکم یزد و در واقع به  آن شهر که تحت زعامت علمای خود ، به ویژه آقا میر سیدعلی مدرس و آیت الله العظمی آقا سیدیحیی موسوس یزدی  ، چندان زیر بار سلطنت قاجاریان نمی رفته است ، تبعید می کند . 
وزیر بقایا از طرفی می خواسته است که به کمک ایادی غالبا" غیر یزدی الاصل ، فرصت طلب ، سوء استفاده جو ، و...عوامفریبش تقریبا" معادل زمان حکومت موقتش بر کل ایران در آمد داشته باشد و از طرف دیگر حتی الامکان به مرکز قدرت در تهران باز گردد که عین الدوله مانع وی بوده است ...  یکی از خادمان حکومتی وی در یزد « نواب وکیل » است که در خاطرات خود آورده است :
« حقیر در ایٌام جوانی خدمت جناب آقا شیخ اسماعیل عقدائی و بعضی دیگر چند وقتی مشغول تحصیل علم جفر بودم ... » و از طریق سوال ...(1)
« یک روز خدمت جناب وزیربقایا رسیدم فرمودند شما که علم جفر دارید چرا از پیش آمد کار ما سوال نمی کنید ؟... گفتم .... حالا حسب الامر حضرت عالی از پیش آمد کار عین الدوله که خصم حضرت عالی است سئوال می کنم تا چه جواب آید ؟...
سئوال : پیش آمد حال عین الدوله در این سال چیست و مدٌت صدارت او چقدر است؟
جواب :پیشآمد حال عین الدوله در این سنه بد است و مدت صدارت او هفتاد روز ...
طولی نکشید که تلگرافی از تهران رسید ، عدل الدوله قرائت کرد و آثار بشاشت و فرح از او ظاهر شد . قبلا" هم خبر شورش اهالی تهران بر ضد عین الدوله می رسید که رفته اند قنسولخانه انگلیس... یک دفعه عنوان مشروطه به عزل عین الدوله پیش آمد ... » (2).
نواب وکیل بعدا" وکیل مردم یزد ؟ در مجلس مشروطه ! شده است ...
 
(1) علم جفر به معنی « علم غیب » یا غیبگوئی است که آیت الله آقا شیخ اسماعیل عقدائی ، دائی والده آقا میرزا جواد خود به آن اعتقادی نداشته نوعی تفنن میشمرده است .
(2) خاطرات نواب وکیل . صص 328 - 324. 
 

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 906 تاريخ : 12 آذر 1392 ساعت: 12:49

 در دهه 1300 ، که هنوز رضا شاه هم چندان قدرت نگرفته بود ، روضه خوانی و روضه خواندن در شهر یزد خیلی خیلی مهم بود ؛ و در مواردی عملا" همین وعاظ و روضه خوان ها بودند که بر یزد حکومت می کردند ؛ چرا که به زبان عموم مردم فرهنگسازی می کردند . مبانی زندگی اسلامی را مکرر و متعدد به گوش مردم می خواندند ، و شهری را می ساختند که مجموعا" جامعه اش بری از قتل و غارت ، هتک ناموس ، و حتی طلاق بود . طلاق به ندرت اتفاق می افتاد ؛ دزدی در شهر به حدٌی نادر بود که برخی در ورودی خانه ها از شب تا صبح باز میماند و هیچ خبری نمی شد . اینهمه دربند و قفل و زنجیر در ورودی برای اوقاتی مهیٌا شده بود که برادران ! ایلات عرب ، و بسیار بیش از آنها ایلات لُر از غرب و جنوب ؛ و نیز گروه هائی از ترکان قشقائی و روستائیان همراه آنان از سوی ابرقو و دهشیر و ... به شهر حمله می کردند ؛ و چیزی برای مردم شهر باقی نمی نهادند ؛ بخصوص که غالبا" به صورتی پنهانی با حاکم ایلیاتی شهر نیز زد و بند داشتند ؛ و مجتهد و حاکم شرع هم که در آنزمان آقا بزرگ آقا سید یحیی ( ایت الله العظمی آقا سید یحیی موسوی یزدی ) بودند دار و دسته و سپاه و لشگری نداشتند که از پس آنان برآیند . متاسفانه غارتگران گاهی از بین روحانی نمایان و سادات نمایان خراسانی و جز آن هم مورد حمایت واقع شده طلٌاب را نیز به اشتباه ، یا لااقل تردید ، می انداختند .

مجموعاگ آموزش یا فرهنگ سازی بین مردم شهر یزد توسط دو مرجع مختلف صورت می گرفت :
بدآموزی :
توسط همین غارتگرانی که گاه بنام خان و... در شهر یزد ساکن می شدند ، و به صورت لوطی یا در هر حال قدرت محل در می آمدند؛ و فرهنگ غلط خود را اشاعه می دادند ...
طرفداران و حتی کودکان کوچه و بازار که مسحور قدرت این گروه شده به پیروی از آنان از رکیک ترین فحش ها تا شنیع ترین اعمال را سرلوحه رفتار خود قرار داده بودند ، و معملا" لاط ( مخفف لاطی ) یا الواط نامیده می شدند .
آموزش صحیح
توسط چند مرجع اصلی صورت می گرفت :
1 - خانواده که در نبود رادیو و تلویزیون و... انحصار آموزش نو نهالان را در دست داشت ؛ و می بینیم که هم اکنون هم (1347 * ) مردم تاثیر تربیت خانواده را بیش از سایر مراجع دانسته می گویند فلان کس « تربیت خانوادگی » ندارد ...
2 - ملٌا که آموزش قرآن و کتاب حافظ به کودکان را بر عهده داشت و معمولا" به تعلیم کودکان پنج ساله به بالا می پرداخت
3 - مکتبدار که با آموزش کتاب نصاب الصبیان ، نوشتن و خواندن و حساب سیاق و... حکم دبستان ، و البته مذهبی ، در آن زمان را داشت .
4 - علوم حوزوی اگر کسی پس از مکتب هم به تحصیل ادامه می داد که شاید قریب به یکهزارم مردم هم بنیه مالی لازم را برای چنین تحصیلاتی نداشتند ؛ یا غالبا" از عهده ی آن بر نمی آمدند .
5 - درس استاد کار ، در محل اشتغال
6 - روضه خوانی ها که از همه مهمتر بود . کودکان از همان اوان کودکی در مجالس روضه خوانی شرکت می کردند ؛ به دلیل رعایت حرمت مجلس عملا" با سکوت تمام وبه دقت به سخنان خطبا و وعاظ گوش فرا می دادند ؛ وآموزش عمومی و فرهنگ عمومی مردم یزد طی ، تا آنجا که من به یاد می آورم ، 1290 تا همین 1347 که مردم یزد را همه جا مردمی خوب و درستکار ، و نهایتا" با فرهنگ و تمدن برتر ، معرفی می کند و یزد را به دلیل ایمان و اعتقاد حقیقی مردمش به دین مبین اسلام ، امن ترین شهر معرفی می کند تحت تاثیر همین روضه خوانی ها و نهایتا" حوزه علمیه یزد بوده است ....
* این مطالب در سال 1347 توسط علیرضا آیت اللهی یادداشت و پس از آن ویرایش شده است .
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : روضه خوانی , تقویت ایمان اسلامی , فرهنگ عمومی , آموزش عمومی , امنیت مثال زدنی, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 899 تاريخ : سه شنبه 26 آذر 1392 ساعت: 13:18

 

 قیام مشروطیت : خفقان مشروعیت

علیرضا آیت اللهی :

قاعدتا" در هر شورش ، قیام ، جنبش و انقلابی ، گروهی كه غالبا" هم گناهكارند بركنار می شوند ؛ امٌا گروهی هم قربانی می شوند ؛ و آنهم نه به تعدادی اندك ! و آنهم نه از بین عوام بی سواد ! . بلكه گروه مورد نظر ما اتفاقا" گروهی از نخبگان « صادق » جامعه هستند كه بیش از هرچیز در گرداب قدرت طلبی فرد یا گروهی سیٌاس و غاصب و حدٌ اقل نا لایق گرفتار و قربانی می شوند .
در جریان كودتای سوم اسفند 1299 ، بسیاری از نخبگان صادق كشور قربانی شده اند ؛ سهل است به نظر من جوامعی بزرگ چون یزد و كرمان و كاشان نیز قربانی شده اند . می فرمائید چطور ؟ عرض خواهم كرد . من خاطرات پدرم را می نویسم و قربانی شدن وی را ، پدرش را ، خانواده اش را ، محلٌه اش را ، شهرش را .... و تو خود حدیث مفصٌل بخوان از این مجمل .؛ اگر حوصله اش را داری ! اگر میخواهی بدانی ! .
حوزه علمیه یزد در آستانه 1300ش
چه من بنویسم و چه ننویسم ، تاریخ از تفرقه ای كه ضمن مشروطیت و پس از مشروطیت بین روحانیان یزد ، به خصوص اعاظم آنان ، به وجود آورده است ، نوشته است و خواهد نوشت . بی گمان نیروئی خارجی در جریان مشروطیت دخالت كرده است .؛ و بازهم بیگمان این جنبش را ، از جمله از هندوستان ، و توسط به اصطلاح پارسیان و شركت جهانیان و امثال آن رهبری می كرده است : نطفه ای در یزد ؛ پولی كه از یزد و به خصوص از تجارتخانه ای چه بخواهیم چه نخواهیم وابسته به استعمار و استثمار مصروف جنبش و به اصطلاح قیام مشروطیت می شده است . قدرت مالی آن تجارتخانه و حامیش ، قدرت تكنولوژیكی و به خصوص تبلیغاتی آنان به حدٌی بوده است كه حتی بعضی از اعاظم روحانیت را نیز به انعطاف ؟! كشیده است ...مگر آیت الله آقا سید یحیی موسوی ، اعلم بلد یزد در آن زمان ، را كه در عین قبول مدر نیته لازم ، گرایشی مذهبی – ملٌی خدشه نا پذیر داشته است ؛ و مشكوك به كل جریان مشروطیت ...
طبیعتا" این گرایش نمی توانسته است خط مشی شاگردان و به خصوص خویشان نزدیك ایشان ، و از آنجمله داماد بزرگشان حاج میرزا علی شریف ، و بعدها ، نوه شان میرزا جواد آیت اللهی را تعیین نكند . حال به جای تحسینی كه میبایست به روحانیان آن روز یزد ، چون مدرسی ها ، علومی ها و... بكنم فقط به تاریخ شفاهی و چیزی می پردازم كه در دسترس دیگران نیست ، امٌا می تواند باشد ...
دوران طلبگی میرزا جواد آیت اللهی
قریب به سال 1300 ش میرزا جواد به عنوان طلبه در مدرسه بزرگ خان كه مركز حوزه علمیه یزد و تحت زعامت علمی پدر بزرگشان آیت الله آقا سید یحیی بوده است به طلبگی اشتغال داشته اند .مدرسه به غیر از دو آیت الله مزبور تحت زعامت آیت الله سید احمد مدرس ، حجت الاسلام و المسلمین آقا سید محمد آیت اللهی و حجت الاسلام و المسلمین حاج میرزا علی آیت اللهی ، دونفر اخیر به ترتیب دائی و پدرشان ؛ بوده است .
آقا میرزا جواد علاوه بر نامبردگان از دروس آیت الله شیخ عبدالرسول ساباطی ، آقا میر سید علی مدرسی لب خندقی ؟ ، آیت الله آقا شیخ جلال الدین آیت اللهی و حتی حجت الاسلام آقا سید علیرضا مدرسی ، كه سن كم تری نسبت به آقا میرزا جواد داشته اند ، بهره مند شده اند .
امٌا حوزه آرامش نداشته است و، دروس در شرایط نامناسب و نا امن برقرار نبوده اند( و می بینیم كه تقریبا" از طلبه های آن دوره هیچ روحانی نامداری از یزد بر نخاسته است ) كه یكی از دلایل این امر مخالفت های تهران با قدرت روحانی بزرگ یزد آیت الله آقا سید یحیی بوده است : واقعیت امر این است كه ایشان دوست و نماینده آیت الله العظمی آقا سیدكاظم طباطبائی یزدی( مخالف بزرگ مشروطیت جعلی ) بوده اند كه با فوت این مرجع بزرگ تقلید شیعیان در 1297 شمسی ، حوزه خود در یزد را در حال تضعیف می بینند . كودتای 1299 و بر روی كار آمدن سید ضیاء الدین طباطبائی كه خود روحانی زاده ، اما در واقع و به شدت مخالف رشد و نضج روحانیان بوده است بر این تضعیف افزوده است ؛ حتی اگر تعلق خاطر وی به سلطان العلماء حقیقت نداشته باشد . تشكیل حوزه علمیه قم توسط شاگرد سابق آیت الله آقا سید یحیی ، یعنی آیت الله العظمی شیخ عبدالكریم یزدی در حوالی سال 1300 ، و امكانات بسیار مناسب تر تحصیلی آن و مهاجرت برخی از اساتید مدرسه خان بزرگ چون آیت الله پیشوائی به آنجا مزید بر علل قبلی شده حوزه یزد را كه هنوز یكی از سه حوزه علمیه بزرگ ایران بوده است تا حدودی نزول داده است.
میرزا جواد در شرایطی كه نقل شد یكی از طلبگانی بوده است كه به توصیه اساتید خود و محض روز مبادا به آموزش شغل دیگری نیز پرداخته ابتدا صحافی کتب دینی و آنگاه عطاری را كه در آن روزگاران در سطح دارو سازی و پزشكی امروز بوده است فراگرفته است ؛ به خصوص كه تقریبا" تمام شرایط عدم اطمینان و عدم امنیت شغلی روحانیان در آن زمان جمع بوده است .
در 1301 رضاخان تا حدودی مورد حمایت اقلیتی از علماء یزد ( به قولی کتک خوردگان دوره ی قاجار و ابناء و اخفادشان ) بوده است ؛ حتی موقعی كه یزدی ها « جمهوری ساختگی بدتر از سلطنت حقیقی » وی را رد می كرده اند به دلیل حمایت های زبانیش از اسلام و سفرش به نجف و كربلا در سال 1303 به منظور زیارت ؛ در مقابل وی قرار نداشته اند ؛ تا این كه لایحه خدمت نظام اجباری را به مجلس می دهد  . در این برهه با انتخاب دونفر از دوستان سید حسن مدرس در كابینه خود نظر وی را جلب كرده قانون خدمت اجباری را از مجلس شورای ملی می گذراند ؛ اما قانونی كه مورد قبول اكثریت قریب به اتفاق روحانیان یزد نبوده است . تغییر تقویم رسمی كشور از هجری قمری به هجری شمسی تا حدودی بر این مخالفت می افزاید . عدم تشكیل دادگاه استیناف در یزد ،  و دادگستری یزد دارای حوزه علمیه بزرگ و روحانی تر را  تابع دادگاه استیناف كرمان ساختن که برای روحانیان یزد یک فاجعه عظمی بوده است ، نیز بر نارضایتی و عدم اطمینان یزدی ها به رضاخان می افزاید و در این برهه كنار كشیدن سید ابوالحسن حایریزاده از نمایندگی مجلس و اشتغالش در دادگستری هم چیزی را به نفع یزد عوض نمی كند ...
بلاتكلیفی هائی در كل كشور دامن فرد فرد ملٍت آن را نیز گرفته است . درست است كه رضاخان اولین اصل حكومت خود را « اجرای عملی شرع مبین اسلام » قرار داده بود اما سؤال این بود كه بنا به كدام فتوای كدام اعلم و به خصوص كدام مجریانی روحانی ؟
حال میرزا جواد در آستانه بیست سالگی نه تنها از آینده روحانیت بلكه از نوعی خدمت اجباری و ..در آن سال قحطی 1304  بیمناك بوده هنوز در حال تجرٌد قرار داشته است .
سالهای طلبگی در 1305 و نیمه اول 1306 نیز در همین بلاتكلیفی میگذرد
سال 1306 و ارتحال آقا سید یحیی برای یزد یک فاجعه بوده است ؛ و در واقع خاتمه ای بر حوزه علمیه بزرگ و قدرتمند یزد . ...
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 815 تاريخ : چهارشنبه 20 آذر 1392 ساعت: 1:33

 
ملٌا و مكتب در یزد 1294 
 
 
درباره مكتبخانه نوشته های زیادی وجود دارد كه برخی از این نوشته ها نیز به صورتی نیمه داستانی – نیمه حقیقی به تصویركشیده شده اند .اینجا نه مكتبخانه را به صورت عام ، بلكه آنچه را كه بنا به خاطرات پدرم ، مرحوم میرزا جواد آیت اللهی ، از مكتبخانه محل تحصیل ایشان یادداشت كرده ام می آورم .
ایشان در پنج سالگی به ملٌا رفته اند . پس ملٌا با مكتب فرق می كرده است . ملٌا های یزد غالبا" زن ، و مكتبداران آن شهر ، اگرنگوئیم به تمامی ، اكثر قریب به اتفاق مرد بوده اند .
ملٌای آقا میرزاجواد زنی عالمه ، قاری قرآن ( كه می گفتند قرآن را بدون كوچكترین غلطی می خوانده است ) و حافظ شاید تمام قرآن كریم بوده است ؛ و در منزل وسیع و نسبتا" اعیانی خود به تعداد معدود شاگردانش « شاگرد ملٌائی » ( همه داوطلبان را نمی پذیرفته است ) تدریس می كرده است . این منزل كه بنده هم آن را دیده ام در انتهای غربی بازار مشیری یزد ، كوچه ای جنوبی كه به سوی كاروانسرای گودال مصلی سرازیر می شود ، قرارداشت .
تدریس نزد ملٌا در دوبخش اساسی بوده است :
 1 – تدریس روخوانی قرآن كریم
 2 – تدریس روخوانی دیوان خواجه حافظ
پس از اتمام این یا آن ، یا هردو ، یا هیچ یك ، به مكتب می رفته اند...
مكتب حاج میرزا علی خراسانی . 1294 ش
میرزاجواد آیت اللهی در سنٌ هشت - نه سالگی ( به دلایلی از جمله لاغری با بیش از یك سال تاخیر ) به مكتب حاج میرزا علی خراسانی كه بگمانم در خانه ای در ضلع غربی مسجد ملٌا اسماعیل و گاه در گرمخانه همان مسجد قرار داشته است رفته اند ؛ یعنی در 1290 ... برای ثبت نام پدرشان قبلا" چهارمن آرد (24 کیلو ) روی الاغ خود نزد مكتبدار فرستاده اند و بعد هم فرزندشان را برای تحصیل به وی سپرده اند . پس از فقط چند ماه برادر كوچكشان ، میرزامحمد نیز به ایشان می پیوندند .
محل مكتب در منزل نسبتا" بزرگ حاجی آقا بوده است كه البته در زمستان ها برای مكتبی های كودك و نوجوان نشسته بر پلاس یزدی  بسیار سرد و در تابستان ها برای ایشان ، نشسته بر حصیر بافقی ، بسیار گرم بوده است . به این دلیل و شاید به سایر دلایل گاهی مكتب در مسجد ملٌااسماعیل ، به خصوص درگرمخانه و برروی فرش زیلوی آن تشكیل می شده است 
اكثریٌت شاگردان این مكتبخانه از فرزندان اعیان شهر بوده اند ؛ كه ظاهرا" همان روز اوٌل ، و در حضور خودشان ،حاجی میرزا علی مجوز فلك كردن آنان را از پدرانشان می گرفته است ؛ امٌا در مورد میرزاجواد یك استثناء وجود داشته است و آن اینكه مادر پدرشان ، صاحبجهان خانم ، كه خود دختری یكدانه و به اصطلاح امروز دردانه بار آمده بوده است ، با وجود آنكه خروج زنان اعیان از منزل ، مگر برای كارهائی بسیار ضروری ، پسندیده نبوده است ، هرازگاه یكبار شخصا" نزد مكتبدار می رفته است و از وی می خواسته است كه مبادا شاگردانش را تنبیه كند ؛ چون ممكن است از تنبیه آنان میرزاجواد ناراحت شود !!! ؛ حال آنكه چنین سفارشی در مورد میرزامحمد ، برادربزرگوار میرزاجواد ، كه بعدها به درجات عالی علمی نائل آمدند ، وجود نداشته است ؛ چرا كه چند روز پس از تولٌد ایشان آقامیرزا محمد جعفر ، شوهر صاحبجهان خانم فوت می كنند ... و بگمانم نتیجه این می شود كه آقا میرزا محمد با سنٌی قریب به یك سال كم تر از آقا میرزا جواد به زودی از نظر درسی از آقامیرزا جواد سبقت می گیرند ...
البته كلاس بندی دقیقی وجود نداشته است . در این مكتب پسران هفت ساله تا چهارده – پانزده ساله تحصیل می كرده اند كه به دلیل تعداد كمشان ، غالبا" در یك محل تحصیل می كرده اند . ازهم مكتبی های مسن تر از ایشان یكی مرحوم سید مهدی چیتی ( نقاش و مجسمه ساز معروف ) ، آقای هدایتی ( كه بعدها امام جماعت مسجد ملااسماعیل شد) و آقائی بودند كه دهها سال و از آنجمله در دهه های 1340 و 1350 در بازارچه زیرمنار مغازه سرٌاجی داشتند . از هم مكتبی های جوانتر هم به جز برادر كوچكترشان ، دكتر حسین مرشد ، و سرتیپ توفیق را می شناسیم .
میرزاجواد حتی یكبار هم فلك كردن واقعی بچٌه ها را ندیده است . مگر دوبار كه چند تركه كف پای دو محصل زده اند . دستگاه فلك كردن بیشتر برای ترساندن بچٌه ها بوده است ؛ امٌا یكبار جدٌا" می خواسته اند سید مهدی را كه بسیار شیطنت می كرده است ، فلك كنند كه در آخرین لحظات « اكبر مندل » ( فكر می كنم : اكبر پسر محمدعلی پدر آقا سیدمهدی ) به مكتبخانه می رسد و واسطه می شود .
با اینهمه یكی از مشخصات آن مكتبخانه به اصطلاح امروزی آن افت تحصیلی شدید و رهاكردن مكتبخانه توسط شاگردان در اسرع وقت بوده است . اكثرا" هركار ، حتی پادوئی یك مغازه را ترجیح داده امثال میرزاجواد را نیز به ترك تحصیل وسوسه می كرده اند . البته فقر و عدم توانائی پرداخت حق الزحمه مكتبدار نیز مزید بر علت بوده است ؛ و از بین همین شاگردان بوده اند كه جاروب كردن مكتبخانه یا آتش كردن منقل در زمستان و... را بر عهده می گرفته اند .... 

 

 
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , ملٌا و مکتب , مسجد ملصا اسماعیل , یزد , 1394, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1113 تاريخ : دوشنبه 18 آذر 1392 ساعت: 22:08

 

عزٌت نزد مادر بزرگ و
 
تاخیر در به «ملٌا » رفتن و در به مکتب رفتن
 
از اقبال و کمی هم از بداقبالی من این بود که فرزند اوٌل خانواده بودم ، پسر بودم ، و پدر و مادری بسیار مهربان داشتم . این موضوع سبب علاقه و شاید بتوان گفت تعلق خاطر بسیار شدید من به پدر و مادر و پدر بزرگ و مادر بزرگ پدریم شد ؛ امٌا عوارضی هم داشت که نمی توانست نداشته باشد .
عزیز همه بوده ام و به اصطلاح قدیم یزدی ها « یاعزیز » را گفته بوده ام ، ولی شدٌت علاقه مادر بزرگ پدریم ، صاحبجهان خانم ، همسر حجت الاسلام والمسلمین آقا میرزا محمد جعفر شریف ، به من چیز دیگری بود ، به نحوی که مرا از میرزا محمد ، برادر کوچکترم که معمولا" کوچکتر ها بین خانواده ها عزیز تر اند ، بسیار بیشتر دوست داشت (1) و این افراط در محبٌت به آنجا رسید که به بهانه ی این که من لاغر هستم و جان و توان درس خواندن ندارم ، که البته لاغر و به قول یزدی ها « ضعیف » هم بوده ام ، بارها مانع رفتن من به ملٌا ( زنی عالمه که درکوچه ئی تنگ بین غرب لرد گودال مصلی و انتهای غربی بازارچه مشیری منزل و محل تدریس قرآن و دیوان حافظ داشت ) بیش از یک سال مانع رفتن من به مکتب (  دبستان در آن زمان ؟ ) شد و به جای هفت سالگی در هشت - نه سالگی ( شاید در 1294شمسی ) به ملٌا رفتم و مدتی عقب افتادم . ولی قضیه به اینجا ختم نشد ؛ گاهی جلوی رفتن مرا به مدرسه می گرفت که : حالا هوا سرد است ، میچائی ! یا حالا هوا گرم است گرمائی می شوی ، حالا کمی رنگت پریده است و ناخوش هستی ... مسئله بالاتر از این ها بود (2) حتی به « ملٌا » می آمد و به ملٌای من که ملٌا محمد خراسانی باشد توصیه می کرد مبادا سایر شاگرد ملٌا ها  را جلوی من کتک بزند که من حرص بخورم ( یعنی ناراحت شوم ) ! . 
در تمام این مدٌت چون این محبٌت ها را نسبت به میرزا محمٌد نمی کرد میرزا محمٌد که بین یک سال  تا دوسال از من کوچکتر بود (3) ؛ در تحصیل علم از من جلو افتاد ، و پس از چند سال خیلی جلو افتاد ؛ که البته لاغری و بیماری های من در این عقب ماندگی بی تاثیر نبود ، امٌا درعین حال شانس میرزا محمد در این بود که « ننه آغا » ، یعنی صاحبجهان خانم به اندازه من اورا دوست نداشت ...
علیرضا آیت اللهی :
(1) صاحبجهان خانم معتقد بوده است که چون پس از یکی - چندماه پس از تولد میرزا محمد شوهرش فوت کرده است از بدقدمی این بچٌه بوده است ! امٌا در واقع تبعیض خود نسبت به دو نوه اش را توجیه می کرده است .
(2)  ابتدا والده آقا میرزا جواد که در اکثر قریب به اتفاق جلسات این نقل خاطرات ها حضور داشتند این موضوع را یاد آوری کردند
(3) برخلاف آنچه که در اسناد رسمی آمده است تولد آقا حاج میرزا محمد آیت اللهی در اوایل زمستان 1326 شمسی و وفات پدر بزرگشان ، حجت الاسلام والمسلمین آقا میرزا محمد جعفر شریف طی همان زمستان و به احتمال بسیار هردو در دی ماه بوده است .
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 766 تاريخ : شنبه 16 آذر 1392 ساعت: 0:32

 

آقا میرزا محمد جعفر و الاغِ سواری



آقا میرزا محمد جعفر ، پدر ِ پدرم ، نه تنها سماور مسوار روسی نداشت بلکه حتی الاغ سواری هم نداشت (1) . آمٌا « آدم » داشت . « آدم » به نوکر می گفتند که البته می بایست با ادب و معاشرتی و قابل اعتماد صد در صد باشد . برخی برای صرفه جوئی از نوکرهای سیاهپوست وارداتی از آفریقا استفاده می کرده اند که در آن رمان ، یعنی حوالی  1290شمسی دیگر وجود نداشتند و فرزندانشان جزء مردم شده بودند . اسم آدم آمیرزا محمد جعفر « غلام » بود . پدر غلام هم ، به نام هادی ، آدم ِ پدر آقا میرزا محمد جعفر ، یعنی آقا میرزا محمد باقر شریف بود . یکی از پسران غلام بنام « حسن » هم غلام پسر آقا میرزا محمد جعفر ، یعنی پدرم حاج میرزا علی شریف شده بود و حوالی 1300 عذر خواهی کرده بود و رفته بود . امٌا هرساله برای برپائی مراسم روضه خوانی فاطمیه که در خاندان ما از ، به گمانم آیت الله العظمی حاج میرزا علیرضا شریف سنٌت هرساله شده است و از پدر به پسر به ارث می رسد ، چون نذر دارد می آید (2) .
روحانی های بزرگ شهرهای بزرگی چون یزد می بایست برای ترددهایشان در شهر « آدم » و الاغ سواری داشته باشند و البته برای شب ها فانوس هائی بزرگ از کرباس هم داشتند . معدودی در تهران فانوسکش هم داشته اند که علاوه بر « آدم » شب ها برای بردن فانوس همراهشان باشد . در یزد گاه روحانیان حکومتی که بیشتر نژادا" خراسانی بودند برای خود دم و دستگاه به هم می زدند . مثلا" حجت الاسلام آقا شیخ ا. ث با یک جلال و شکوه در کوچه ها به حرکت در می آمد و غالبا" شب ها علاوه بر یکنفر « آدم » و یکنفر « فانوسکِش » یکی دونفر دیگر هم در معیتش حرکت می کردند . امٌا آقا میرزا محمٌد جعفر با وجود آنکه رئیس یکی از چهار - پنج حوزه علمیه بزرگ یزد در زمان خود ، یعنی حوزه علمیه قائمیه ( مدرسه ملااسماعیل ، بوده است الاغِ سواری نداشته است که این هم شاید از ساده زیستیش بوده است ، یا برای وی حکمتی داشته است (3).
من به عنوان بچٌه ای از یک خاندان بزرگ یزدی حق بیرون رفتن از خانه و بازی با بچه ها در کوچه را نداشتم و شخصا" ندیده ام . امٌا می گفتند وی همه روزه فاصله بین خانه اش در میدان شاه طهماسب تا مسجد و مدرسه ملا اسماعیل را پیاده از مسیر کوچه امامزاده - کوچه مشیری - بازار ملااسماعیل طی می کرده است که از جلوی خانه مشیرالممالک ، حاکم یزد ، می گذشته است و مشیر به وی پیغام می داده است که آقا شیخ چرا از کوچه حمام یا کوچه بالاتر از آن که کمی نزدیک تر هم هست به مدرسه نمی روند؟ ! . چون جلوی منزل مشیر الممالک همیشه گروهی مظلوم دادخواه ایستاده بوده اند و به محض دیدن وی محض تظلم نزد وی می رفته اند ... حتی گاه « آدم » های حکومتی هم دست به دامان آمیرزا می شده اند
یکبار هم مشیر که هریکی - دوماه یکبار به منزل آیت الله العظمی آقا سیٌد یحیی موسوی یزدی می رفته است شکایت آمیرزا را نزد ایشان می برد و جواب می شنود که : ایشان مسن تر از من هستند و احترامشان از هرجهت بر من واجب است ؛ بهتر است خودتان با ایشان مذاکره کنید ! . روابط مشیر با آقا سید یحیی چندان بد نبوده است چون آقا سید یحیی بنا به ملاحظات سیاسی بهتر می دیده اند که با مشیر کج دار و مریز عمل کنند و رابطه را قطع نکنند .
آن زمان در شهر یزد شاید بیشتر از صد راس اسب وجود نداشته است که آنهم 60 - 70 راسش « مال » حکومتی بوده است و بقیه هم برخی از نوٌاب ها که به انبار کاه و جو حکومتی دسترسی داشته اند یکی - دو راس داشته اند . والٌا مخارج تغذیه اسب که آنهم وجودش چندان لازم نمی شد در آن شهر کم علف کمر شکن بوده است و فقط معدودی از ثروتمندان بزرگ شهر اسب داشته اند . خر ، به خصوص« الاغِ سواری » کاملا" به صرفه بوده است و الاغ داشتن یزدی ها مشهور است .
علیرضا آیت اللهی :
(1) می گویند یک روز که خری بسیار قبراق و از نظر قیمت مناسب پیدا شده بوده است و خریدش را به ایشان پیشنهاد داده اند پاسخ گرفته اند که : « خر فراوونه ، همه جا ریخته و پاشیده ! منتهی من زشتیمه هرچه خر است افتاده .... »
(2) شخصا" بیست سال متوالی حسن را می دیدم که برای خدمت به مراسم روضه خوانی ایٌام فاطمیه به منزل ما می آمد.
(3) مرحوم آیت الله شهید صدوقی هم چنین سیاستی داشتند . 
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 918 تاريخ : چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت: 15:17

 

سماور مسوار روسی
 
مطمئن نیستم ؛ امٌا گُمان کنم اوٌلین خاطره ای که دارم مربوط به زمستان 1287 یا 1288شمسی است (1) . من دائما" به جای این که در اتاق خودمان باشم در اتاق آقا بزرگ آمیرزا محمد جعفر بودم که نمد فرش بود ؛ و وی پشت یک منقل آهنی گرد نشسته بود . دوتا قوری سفید  ، یکی بزرگ روسی برای آب جوش و یکی هم کوچک برای چای دو طرف منقل گذاشته بود . چند نفر مامور کلاهی حکومتی آمده بودند ؛ و دائما" از قحطی و جنگ در یزد ( و اگر اشتباه نکنم در چنین جلساتی بعدا" از استاد محمد گِلکار که در یزد ادعای سلطنت کرده بود ) صحبت می کردند . با آقا بزرگ بحثشان شد . مامور دولت برگشت به آقا بزرگ گفت :
مامور : اقا شیخ ! شما حتی یک سماور هم ندارید ...
آقا میرزا محمد جعفر که از عصبانیت بر افروخته بود گفت :
- سماور مسوار روسی ندارم ، به مردم فقیر هم فخر نمی فروشم . (2) مردم آرد ندارند که نان بپزند . قلیان هم ندارم و نمی کشم (3) ، زیر بار ظلم اینها هم نمی روم ... 
علیرضا آیت اللهی :
(1) می دانم که خاطرات کمتر از دو- سه سالگی بعید است ؛ ولی ایشان به آن احتمال قریب به یقین می دادند .
(2) دقیقا" نقل به مضمون است که آقا میرزا جواد هم به نوبه خود نقل به مضمون کرده اند . در جلسه مصاحبه مربوطه ، والده شان که حضور داشتند می گفتند : سماور یک کالای بسیار لوکس به شمار می رفت ؛ و در شهر یزد شصت - هفتاد هزارنفری آن زمان حداکثر چهل - پنجاه سماور ، و آنهم غالبا" کوچک و یک دستگیره ای وجود داشت که مخصوص حکٌام  و  دو - سه نفر  از  نوٌاب حکٌام  ( ماموران عالیرتبه حکومت شهر ) ، و برخی از تجٌار بزرگ و... بود ؛ و فقط دو - سه نفر از روحانیان بزرگ شهر سماور داشتند . .
آقا محمٌد جعفر ابتدا ضدٌ قاجار و ضدٌ روس و مشیر الممالک حاکم یا همه کاره شهر بود . بعد که متوجه دغلبازی ها و پشت هم اندازی های انگلیسی ها در یزد شده بود از مشروطیت هم امید بریده بود و خواسته بود مسگرهای پشت باغی طرفدار مشروطیت را از مسجد ملا اسماعیل که تحت تولیت و غالبا" امامت او بود بیرون کند که در آنجا دعوای مفصلی به راه افتاده بود . با استاد محمٌد گِلکار هم که ادعای سلطنت کرده بود رابطه خوبی نداشت . با نیمی از آخوند های شهر هم که  فریب خورده بودند و از زیر بیرق آقاسید یحیی خارج شده بودند و بعضی شان روسی و بیشترشان انگلیسی شده بودند هم نمی ساخت ؛ و چون سیاست و کیاست آقا سید یحیی را نداشت و رک و راست و تند مزاج بوددر شرایط بسیار بدی قرار گرفته بود ؛ و پس از یکی دومرتبه که اشرار پشت باغی و کوچه میر قطبی به مسجد ملااسماعیل ریخته بودند ، آنجا را میدان جنگشان کرده بودند ، و با دیگران دعوا به راه انداخته بودند حوزه علمیه قائمیه ( مدرسه ملا اسماعیل ) را که جدٌش ساخته بود و رئیسش بود تعطیل کرده بود و حتی دیگر، به خصوص با توجه به بیماری مزمن خود نماز جماعت هم در آن مسجد اقامه نمی کرد ؛ که آقا سید یحیی با موافقت ایشان و توصیه آیت الله العظمی امامت جماعت آنجا را به آیت الله آقا سید عبدالحی طباطبائی یزدی سپره بوده اند . .
(2) می گفتند که از طرف گروهی از بازاریان که طرف معاملات بازرگانی ( و نهایتا" سیاسی ... ) با انگلیسی ها بودند مصرف تریاک - تنباکو و چای به شدٌت و شاید در جهت معتاد کردن همه مردم تبلیغ می شد ؛ اگر کسی تریاک و قلیان نمی کشید از بزرگان نبود و به کسانی که در خانه شان چای نمی نوشیدند « گشنه گدا » می گفتند . آقا محمٌد جعفر گفته بود من از املاکم فقط گندم ، بادام  توت خشک و گردو به شهر می آورم  ؛ نه قند کلٌه روسی می خرم و نه چای لمسه انگلیسی ...
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1177 تاريخ : چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت: 15:37

 
خرافات حاکم در آن زمانه ؟!
 
 در زمان مشروطیت اگرچه شهر یزد به دلیل سیاست های منطقه ای انگلیس ، هجمه بابی ها به آن ، سوء استفاده های قاجاریان ، بی اعتنائی امثال امیر کبیر به این شهر و... دیگر یکی از دو یا سه شهر بزرگ ایران نبوده است ؛ امٌا هنوز لااقل یکی از پنج شهر بزرگ این مرز و بوم به شمار می رفته است ؛ و آنچه بر سر آن می آمده است ، و درتاریخ های عمومی نوشته نشده است ، می تواند نمونه ای از سرنوشت کل سرزمین ایران باشد .
حکومت یزد در سال تولد میرزا جواد ، 1324 قمری / 1285 شمسی ، با سلطان علی خان وزیر بقایا ، پسر وزیر افخم ، و برادر زاده عدل الدوله بوده است که قبل از آن در زمان مسافرت مظفر الدین شاه به فرنگ ، عملا" حاکم بر کلٌ کشور بوده است و رابطه خوبی با عین الدوله ، که بعدا" صدر اعظم مظفرالدین شاه شده است نداشته است . عین الدوله پس از رسیدن به صدارت عظمی ، وزیر بقایا را حاکم یزد و در واقع به  آن شهر که تحت زعامت علمای خود ، به ویژه آقا میر سیدعلی مدرس و آیت الله العظمی آقا سیدیحیی موسوس یزدی  ، چندان زیر بار سلطنت قاجاریان نمی رفته است ، تبعید می کند . 
وزیر بقایا از طرفی می خواسته است که به کمک ایادی غالبا" غیر یزدی الاصل ، فرصت طلب ، سوء استفاده جو ، و...عوامفریبش تقریبا" معادل زمان حکومت موقتش بر کل ایران در آمد داشته باشد و از طرف دیگر حتی الامکان به مرکز قدرت در تهران باز گردد که عین الدوله مانع وی بوده است ...  یکی از خادمان حکومتی وی در یزد « نواب وکیل » است که در خاطرات خود آورده است :
« حقیر در ایٌام جوانی خدمت جناب آقا شیخ اسماعیل عقدائی و بعضی دیگر چند وقتی مشغول تحصیل علم جفر بودم ... » و از طریق سوال ...(1)
« یک روز خدمت جناب وزیربقایا رسیدم فرمودند شما که علم جفر دارید چرا از پیش آمد کار ما سوال نمی کنید ؟... گفتم .... حالا حسب الامر حضرت عالی از پیش آمد کار عین الدوله که خصم حضرت عالی است سئوال می کنم تا چه جواب آید ؟...
سئوال : پیش آمد حال عین الدوله در این سال چیست و مدٌت صدارت او چقدر است؟
جواب :پیشآمد حال عین الدوله در این سنه بد است و مدت صدارت او هفتاد روز ...
طولی نکشید که تلگرافی از تهران رسید ، عدل الدوله قرائت کرد و آثار بشاشت و فرح از او ظاهر شد . قبلا" هم خبر شورش اهالی تهران بر ضد عین الدوله می رسید که رفته اند قنسولخانه انگلیس... یک دفعه عنوان مشروطه به عزل عین الدوله پیش آمد ... » (2).
نواب وکیل بعدا" وکیل مردم یزد ؟ در مجلس مشروطه ! شده است ...
 
(1) علم جفر به معنی « علم غیب » یا غیبگوئی است که آیت الله آقا شیخ اسماعیل عقدائی ، دائی والده آقا میرزا جواد خود به آن اعتقادی نداشته نوعی تفنن میشمرده است .
(2) خاطرات نواب وکیل . صص 328 - 324. 
 
 

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 905 تاريخ : پنجشنبه 28 آذر 1392 ساعت: 12:55

 

 هرکه گریزد ز خراجات شاه !

 
از حدود 1390تا زمان جوانی من ، سالهای 1300 - 1310 ، نظم و امنیٌت حرف اوٌل را در شهر یزد ( نسبت به سایر شهرها ئی که اخبارشان را می شنیدیم ) می زد و اگر هم می گفتند که موقع کشته شدن ناصرالدین شاه مردم به خیابان ها و میدانهای تهران ریخته و عزاداری می کرده اند که « بی پدر شدیم » و او را شاه شهید لقب داده بوده اند لابد به همین دلیل بوده است که از دوران پس از وی بیم داشته اند .
همین که ناحقٌی به وجود می آمد خطاب به ظالم یا دیگران می گفتند : « مگر مملکت شاه ندارد » ؟ ، و این سروده هم مشهور است که :
هرکه گریزد زخراجات شاه
بارکش غول بیابان شود
قبل از تولد من مردم یزد ، به خصوص روستائیان ، فکر می کرده اند که مشروطیت یعنی اینکه دیگر شاه حق ندارد از آنان مالیات بگیرد . با جریان مشروطیت مالیات دادن چندان جائی نرفته بوده است امٌا تا حدٌ و حدودی زور حکومتی از سر مردم برداشته شده بوده است و به اصطلاح آزادی بسبیی یافته بوده اند که این آزادی بسیار بیشتر به نفع بزهکاران فرصت طلب بوده است تا دست به سرقت و زورگیری و امثال آن بزنند . این وضع ادامه یافته بود و تشدید شده بود تا این که در زمان کودکی من :
از طرفی عوامل قلدر حکومتی مثل فلان نایب و نوٌاب ها و...که برای خودشان دارو دسته و اسب و زنجیر زن و تفنگچی داشتند مردم را می چاپیدند .
از طرف دیگر در اکثر قریب به اتفاق موارد حاکم قاجاری یزد دزد از آب در می آمد و شروع می کرد اضافه برمالیات به باج گیری و زور گیری از مردم و حتی غارت منازل در روز روشن یا همدستی با سارقان شبانه ...
از طرف دیگر هم ، به خصوص در سالهای خشکسالی متوالی عشایر فارس ( عشایر عرب اطراف داراب و نیریز - بهارلو - بختیاری - کهکیلویه ای و... . محرٌر ) از جادٌه های تفت ، ندوشن ، و مهریز و بیش از همه از جادٌه تفت به منظور غارت شهر به یزد می تاخته اند به نحوی که یکی دوبار به املاک ما در نیر و حلال آباد نیر هم حمله کرده بوده اند ؛ تصرف عدوانی کرده بودند و در آنها ساکن شده بودند و... به نحوی که وقتی من هنوز بچٌه بودم و به مکتب نمی رفتم یکی - دوسال از اینکه به نیر برای ییلاق برویم کمی بیم داشتیم . .
معدودی از این عشایر سارق و غارتگر که در یزد به « فارسی ها » مشهور بودند در روستاهای پشتکوه ساکن شده بودند ؛ و معدودی از اهالی محل هم به آنان پیوسته بودند ؛ و دیگر چندان جای ما در ییلاق پشتکوه نبود و به همین دلیل هم به تدریج آنجا را رها کردیم و برای ییلاق رفتن به هنزاء که در آنجا هم اجداد ما از حاج عزیز چیت ساز علاقه ( املاک ) داشته اند و حاج میرزا علیرضا شریف یک خانه اعیانی و مجلل داشته است  می رفتیم و در همین خانه ساکن می شدیم . مردم هنزاء و به خصوص بنستان که خانه مزبور در آنجا بود پدرم را بسیار دوست داشتند و ، تقریبا" ، هرکاری که می گفت انجام می دادند .
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 881 تاريخ : چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت: 0:22

 

نامگذاری نوزاد (وجه تسمیه )

 نام هرکس در یزدِ یک قرن قبل از این ، شاید بسیار بیش از امروز ، حاکی از هویت وی بوده است : نژاد و ملٌیت ، مذهب ، شرافت خانوادگی ، مقام و منزلت اجتماعی ، و...


... از همه مهمتر شاید حفظِ کیانِ تباری یا در واقع نام بزرگان خاندان بوده است تا با « زنده کردن نام بزرگ متوفی » سبب یاد آوری وی نزد مردم و طلب آمرزش وی شود ، به این وسیله مورد قدرشناسی فرزندانش واقع شده باشد ؛ و در ضمن کسی که نام بزرگی از خاندان را بر وی نهاده اند با بزرگی خاندانش معرفی شده به این بزرگی مباهات کند .

با اینهمه این نام یا هرنام دیگری برای نوزاد را نیز بزرگان ، و قاعدتا" پدربزرگ ها انتخاب می کرده اند ؛ که در مورد آقا میرزا جواد با وجود داشتن پدر بزرگی چون آیت الله العظمی آقا سیٌد یحیی موسوی یزدی ، می دانیم که اولویٌت انتخاب نام به پدربزرگ پدری ایشان ، یعنی حجٌت الاسلام آقا میرزا محمد جعفر شریف ، که مسنٌ تر هم بوده اند داده شده است ؛ و انتخاب نام جواد در هرحال نمی توانسته است انتخاب پدربزرگ مادری بوده باشد که در آن زمان خود صاحب فرزندی بنام جواد بوده اند .

منقول است که انتخاب نام از سوی پدربزرگ پدری بوده است ؛ امٌا همگی از وجه تسمیه آن اظهار بی اطلاعی می کرده اند .

تا آنجا که ما مطالعه و دریافته ایم ، نام جواد در بین خویشان پدری ایشان وجود نداشته است و « میرزا » ( تقریبا" به معنی تحصیلکرده چون آیت الله ، ملٌا ، دکتر یا طبیب ، مهندس ، و... ) البته لقب مبدل به نامی بوده است که بزرگان بر فرزند خود می نهاده اند تا بزرگی و فضل و کمال خاندانی فرزند را برسانند (1) .

شاید بی جا نباشد که در این مورد به یک موضوع استثنائی و کمتر شناخته شده اشاره کنیم :

مدٌتی قبل از تولد آقا میرزا جواد آیت اللهی ، یکی از آزادیخواهان آذری آن زمان بنام میرزا جوادخان سعدالدوله به شهر یزد تبعید و در منزلی ( که بعدا" بخشی از آن مطب دکتر رضوی شده است ، در ضلع شمال شرقی میدان شاه طهماسب ( بعثت کنونی ) ، در جوار منزل آقا میرزا محمد جعفر اسکان یافته است ؛ و این امر سبب علقه ای قابل توجه بین این دو گردیده است .

آقا میرزا محمٌد جعفر که در بدو امر از مشروطه خواهان بوده است ؛ و از این نظر تا حدودی با آقاسید یحیی اختلاف نظر داشته است پس از باز گشت سعدالدوله که دربدوامر لقب « ابوالملٌه » ( پدر ملٌت ) را یافته است امٌا پس از آن به اسبداد و استکبار انگلیس پیوسته است ، نقش انگلیس ، نقش اقلیٌت های ساختگی دینی ، و به خصوص نقش اراذل و اوباشی که نه تنها بنام انقلاب به چپاول مال مردم پرداخته اند بلکه حتی به برخی ازسنگ قبرهای مقبره ملا اسماعیل طمع ورزیده اند... از مشروطه طلبان کناره می گیرد و به دلیل ضعف مزاج شدید و روز افزون عملا" خانه نشین می شود ؛ و فقط خاطراتی از خود برای این نخستین نوه بسیار عزیزش به جای می گذارد .

امٌا در زمان تولد و احتمالا" ورود آقا میرزا جواد در مهرماه 1282 شمسی به یزد میرزا جواد سعدالدوله همچنان در یزد حضور داشته و لابد اخباری از پیروزی های مشروطه طلبان توسط طرفداران خود از تهران دریافت می داشته است . 
 
(1) : میرزا علی آیت اللهی : میرزا کسی است که مادرش از سادات بوده باشد و... ( نگاه کنید به کامنت مربوطه ) ...
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : نامگذاری , وجه تسمیه , میرزا جواد آیت اللهی, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1112 تاريخ : دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت: 22:26

تولٌد آقا میرزا جواد
به هرحال من هم کرباسی شده ام . کرباس ، در یزد ، پارچه ای عمومی و تقریبا" برای همه استفاده ای بوده است . برخی برای بچٌه ای که تازه به دنیا می آمده است ، به خصوص در روستا ها که پرداخت قیمت پارچه کرباس برایشان دشوار بوده است ، به جای آن که به نوزاد « یک نان خور اضافه » بگویند « یک کرباسی دیگر » می گفته اند ؛ و لباس بچٌه اوٌل ، در خانواده های فقیر ،گاه تا بچٌه های دهم و دوازدهم هم مورد استفاده بوده است .
جنس اصلی لباس عموم مردم از کرباس بوده است ، همین کرباس تبدیل به چیت برای لباس بانوان می شده است ؛ پرده های اتاقها از کرباس ( برای اعیان مبدٌل شده به قلمکار ) لحاف ها و تشک ها همینطور ...تا زندگی به پایان رسیده به « کرباس محلٌه » ( کنایه از قبرستان ) برسند... و تقریبا" همه مردم پارچه ای به جز کرباس را کفن نمی کرده اند ؛ چون برخی از مردم فقیر که لباسی برای بچٌه هاشان نداشته اند کفن مرده را به ویژه اگر از پارچه بهتری بوده است می دزدیده اند ( که به آنها « مرده کفن دزد » می گفته اند ) و اصولا" عقل سلیم اجازه نمی داده است که پارچه ای گرانتر از کرباس را با متوفی به خاک بسپارند .
امٌا من دو پیراهن زیر ( « شور و واشور » یعنی این که وقتی یکی کثیف شد و برای شور یا شستن رفت دیگری را به جای آن « واشور » بپوشم  ) ، یا « نیم تنه » از پارچه ای ابریشمی بنام حریر و دو پیراهن رو از پارچه ابریشمی بهتر و گرانتری بنام « اطلسی » داشته ام . اطلسی از ابریشمی بهتر ، بدون پُرز ، و برٌاق تهیٌه می شده است .
کلاه بچٌه های اعیان یزد هم می بایست از پارچه حریر که نرم ترین نوع پارچه آن زمان بوده است باشد ؛ و بچٌه نوزاد همیشه ، حتی در هوای نسبتا" گرم و گرم ، هم باید حتی الامکان کلاه به سرداشته باشد .
بقیه ی لباس من هم همان قنداق برای پائین تنه از پارچه کرباس یا کمی بهتر از آن از چهار تکٌه اصلی بوده است :
1 - قنداق که پارچه ای چهار گوش بوده است
2 - لچکی که توی قنداق قرار می گرفته است
3 - مشمٌع که از کرباس شمع مالیده شده برای آمپر مآبل شدن و عدم نفوذ آنچه بچٌه پس می داده است به قنداق بوده است . 
4 - لاپائی که مستطیلی بوده است
5 - بند قنداق
لباس بچٌه در تابستان همین چند پارچه بوده است . منتهی اگر هوا سرد می شده است وی را با پارچه ای چارگوش ، آنهم سفید ، « چپری » می کرده ند .
رسم بوده است که قرآن کوچکی ( یک جزء یا کمتر ) که در پارچه اطلسی مجلد کرده بوده اند؛ و یک لوح وان یکاد گردن آویز بچٌه ها باشد یا با « نظر چشم » به سینه شان نصب شده باشد .*
*این خاطرات در حضور والده راوی و به کمک ایشان نقل و توسط فرزند چهارم راوی تحریر شده است .
 

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : تولد , لباس نوزادان صدسال پیش در یزد , نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 782 تاريخ : دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت: 22:09

علیرضا آیت اللهی :
با همه فوت و فنٌ مردم شناسی و شمٌ مردم شناسی که داشتم هیچگاه نتوانستم به تاریخ تولد دقیق مرحوم پدرم ، آقا میرزا جواد آیت اللهی ، دست یابم . رسم بوده است که روحانیان بزرگی چون پدر ایشان ، حجت الاسلام والمسلمین حاج میرزا علی آیت اللهی ، تاریخ تولد فرزندانشان رادر آخرین اوراق یک جلد کلام الله مجید ، که باز به این منظور سفید گذاشته می شده است ، یا صحٌاف صفحاتی سفید به آن اضافه می کرده است ، یادداشت کنند . می گفتند که چنین قرآنی وجود داشته است ؛ امٌا در پاسخ بنده می گفتند نمی دانیم کجاست .
نخستین شناسنامه پدرم در حوزه علمیه ؟ مفقود شده بود . شناسنام دوم و سوم ( که در شناسنامه اخیر نامشان « جواد » بود ) از نظر محل و تاریخ تولد دقیق نبود ؛ اصولا" گویا این عقیده عمومی که شناسنامه فقط برای اعمال قدرت حکومت رضاخانی برای اجرای قوانین ضدٌ مردمی چون خدمت وظیفه عمومی است ، سبب مجازی شدن اکثر قریب به اتفاق شناسنامه های دوران سلطنت رضا خانی شده باشد .
از نظر نام و نام خانوادگی برخی خود را دو اسمه می کرده اند . گاه پنج برادر به عمد پنج نام خانوادگی متفاوت می گرفته اند ، و شاید چنین امری در آن زمان نزد روحانیان بیشتر رایج بوده است .
از نظر محل تولد حدود یک چهارم تا یک سوم فرزندان اعیان شهر یزد تا حد ود دهه 1350 در روستاهای محل ییلاق خانواده شان به دنیا می آمده اند که البته محل تولد همان شهر یزد ثبت می شده است (1) .
از نظر تاریخ تولد نیز گویا از همان بدو امر تاسیس سازمان سجلٌ احوال کشور ، سنٌ دختران را به دلیل ازدواج ، و سنٌ پسران را به دلیل ازدواج و به خصوص « اجباری » ( خدمت وظیفه عمومی ) چند سالی بالاتر می گرفته اند .
در یک رونوشت رسمی شناسنامه که از پدرم به دست دارم آمده است :
وزارت داخله - احصائیه و سجلٌ احوال کلٌ مملکت - دفتر احصائیه و سجلٌ ولایتی یزد - شعبه نمره .... - سواد خلاصه ولادت .
نمره ورقه هویت 2331 تاریخ صدور روز پنجم ماه اردیبهشت سال 1307 شمسی آقای میرزا جواد دارای نام خانوادگی آیت اللهی فرزند حاج میرزا علی دارای هویت نمره ...صادره از ...و رباب دارنده هویت نمره ... صادره از ...در تاریخ روز...ماه...سال یکهزار و دویست و هشتاد و دوشمسی در شهر یزد محله مصلی ... کوچه ...خانه نمره...یا قریه / قصبه... جزء بلوک ... متولد شده است . وامٌا تاریخ دقیق تر تولٌد آقا میرزا جواد، که بنا به مصاحبه با ایشان و واده شان مورد تخمین و تقویم نگارنده قرار گرفته است :
جمعه 12 جمادی الثانی 1324 قمری
جمعه 12 امرداد 1285 شمسی
جمعه 12 اوت 1906 میلادی
(1) در جائی بنده سهوا" محل تولدشان را حلال آباد نوشته ام حال آنکه بعدا" به یادداشتی برخوردم که محل تولدشان را نیر در باغی در جوار مسجد آنجا ذکرکرده بود و ضمن تفحٌص معلوم شد که زمان تولد ایشان اصولا در مزرعه حلال آباد متعلق به پدرشان ساختمان اعیانی و قابل سکونت وجود نداشته است . جالب توجه این که  محل تولد ایشان ، به فرض هم که در شهر یزد میبوده است ، محله مصلی ذکر شده است حال آنکه خانواده ایشان تا حدود سال 1293 - 1394 هجری شمسی در محله میدان شاه ، ضلع شمال شرقی آن میدان ، و بعدا"در محله عباسیه ، ضلع شمال غربی آن میدان ، سکونت داشته اند ؛ تا در حوالی تاریخ مزبور که  پدرشان خانه ای در محلٌه مصلی ، کوچه گودال مصلی ( خیابان آیت اللهی کنونی ) ، خریداری و در آن سکونت گزیده اند .  
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 905 تاريخ : چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت: 14:21

 نیر یزد ؛ جشن نیمه شعبان

 

 

 
سال 1290 شمسی ، حالا یا یک سال دیر تر یا به خصوص یک سال زودتر ، حدودا" پنج ساله بودم  . پدرم ، حاج میرزا علی تابستانها و به عنوان ییلاق یزد ، امام جماعت مسجد نیر بودند .  امامت آن مسجد تابستان های نیر از اجداد حاج عزیز چیت ساز به ایشان و از ایشان به احفادشان تا پدرم رسیده بود .
 
 

 
 
جشن نیمه شعبان هرگز مثل این جشن در یزد نیود که شهر را چراغانی می کردند ، و...
 
 

 
 
مردم فقیر بودند و تازه از زیر بار خشکسالی های متمادی در آمده بودند ؛ و تا آنجا که یادم می آید به جای هدیه دادن به روحانی بزرگ نیر چشم به راه هدیه گرفتن از وی بودند ؛ به ویژه که پدرم جدٌ اندر جدٌ  از ملٌاکان آن منطقه بودند و مردم می دانستند که والده ام نیز دختر آقا آسید یحیی با املاک متعدد میراثی و خود نیز دارای املاکی در حسن آیاد رستاق و نصر آباد و غیره بودند ؛ و در هرحال از ثروتمندان ناحیه نیز به شمار می رفتیم .
 
 

 
 
در جشن نیمه شعبان نیر که بیشتر بین نماز های ظهر و عصر در مسجد نیر برقرار می شد یکنفر با گلابپاش می آمد و کف دست هریک از حاضران چند قطره گلاب می ریخت که آنها هم با ذکر صلواة آن را به صورتشان میمالیدند ؛ معدودی به لباسشان هم می زدند . برخی به هر نفر یک دانه نقل می دادند ، برخی آبنبات می دادند ؛ یک سال یکنفر نخود چی - کشمش داد و به خصوص یک سال یکی از شهریان به ییلاق آمده به هر نفر یک جوز قند داد که به دهان همه مزٌه کرده بود ... برادر همین حاجی هم به گروهی از مردم آش نذری داده بود ...
 
 

 
 
از ما هم توقع داشتند که آن سال به هر خانه یک ظرف کوچک « حلوا آرتک » دادیم ؛ و سر همین موضوع ، و به خصوص در مورد آرد مصرفی خود تا آرد آن سال برسد در مضیقه افتادیم . چون نیر محل کوچکی نبود و ما به هرخانواری یک ظرف حلوا داده بودیم ؛ و مردم هم بیشتر می گفتند که متبرک است و نمی شد که حتی به یک خانه هم نداد ... بگمانم آن روزها حلوا آرتک برای اکثر مردم به جای آنکه یک « شیرینی » باشد یک غذا ( خورش ) بود که با نان ، به ویژه نان جو ، می خوردند...
 
 

 
 
علیرضا آیت اللهی :
 
 

 
نقل به مضمون از آقا میرزا جواد با همراهی والده ایشان در اواسط دهه 1350 است که شاخ و برگی هم به آن داده شده است و شرح حلواآرتک که چندبار نگارنده خود شاهد تهیٌه آن بوده است در این وب یا در وب شناخت مردم ایران به زودی خواهد آمد انشاء الله .
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : نیر یزد , جشن نیمه شعبان , فقر روستائی, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 745 تاريخ : دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت: 18:10

نیر یزد
 
در آن حوالی 1290 - 1295 هجری شمسی  هنوز مصرف قند و چای در بیشتر خانوارهای شهری متداول نشده بود ، جنبه فانتزی داشت و بیشتر منحصر به میهمانی هایشان می شد ؛ تا چه رسد به شهر های کوچکتر و روستاها ، میهمانی دادن و میهمانی گرفتن هم نادر بود و دید و باز دید عملا" در مراکز تجمع ، مثل لردها و میدان ها و بازارچه ها و جلوی مغازه ها در روستاها برای مردان بیکار و مرفه که همه روزه صبح و عصر در آنجا گرد می آمدند ؛ و جلوی ورودی برخی از خانه ها برای زنان ، صورت می گرفت .

پس یکی از راههای اثبات دوستی ، دادن « سوغات » ، « هدیه » ( پیشکش ، خلعت ، و...) و « تبرک » بود که این هدیه معمولا" به دونوع اساسی تقسیم می شد :

1 - محصولات تولیدی شخصی خانوارها

2 - انواع غذا

هدیه کردنِ حاصل باغ شخصی نه تنها رسم ، بلکه در موردی سنٌت ، و حتی یک تقبٌد اجتماعی بود: همسایه ای که زردآلو داشت تقریبا" غیر ممکن بود که لااقل یک بار در سال ظرفی از زرد آلو به همسایه ای که زرد آلو نداشت هدیه نکند ... و البته چنین تبادلاتی نزد اکثر قریب به اتفاق مردم نیر بدون توقع جبران از طرف مقابل بود ؛ گرچه غالبا" ، در عمل ، از طرف مقابل هم  جبران می شد . البته میوه سردرختی حکم دیگری داشت و مثلا" اگر خیارسبز - کدو - نعناع و امثال آن را هدیه می کردند ، با کمی تعارف حاضر به دریافت بهای آن ، به هر صورت ، هم بودند ( پول کمیاب بود ) .

امروز(1) شاید باور نکردنی باشد که آن روزها حتی فلان گیاه کوهی مثل « گل کنو » ، یا حتی ده دانه بادام تلخ ، و به خصوص سنجد و توت خشک هم جزو هدایای روستائیان اطراف نیر به یزدی های به ییلاق آمده ای چون ما قرارداشت ؛ و اکثرا" هم آن روستائیان ، که اکثرا" از شمال غربی نیر می آمدند ،در مقابل ، توقع یک تکٌه قند ( و نه یک کله قند که فوق العاده گران بود ) ، و مثلا" باورتان نمی شود که فقط یک تکه 100 گرمی قند ، یا 50 گرمی نبات ، داشتند ؛

در ست است که در حوالی سال 1320 ش قیمت یک کیلو قند به ده - پانزده برابر قیمت یک کیلو توت خشک رسیده بود ، امٌا این قیمت در روستاهای دامنه جنوبی شیرکوه در همان 1290 - 1295 ش ، اگر قند یافت می شد ، یک به صد بود ! . یعنی اگر می خواستند معامله کنند باید حدود صد کیلو توت خشک بدهند تا یک کیلو قند دریافت دارند .

(1) علیرضا آیت اللهی : آنچه که اینجا می آید خاطراتی از آقا میرزا جواد ، اکثرا" در حضور و به کمک والده ایشان ، است که در مواردی به کمک عمویشان تکمیل شده است ؛ لبکن دقیقا" در زمان نقل خاطره ، حوالی 1345 ، یادداشت نشده و تحریر اینجانب است و « الانسان جایز الخطا » ؛ هرگونه تصحیحی ، به ویژه از سوی اهالی نیر ، برسد بر چشم منٌت می گذاریم ؛ منتهی این را هم یاد آور وی شویم که ما از دورانی مینویسیم که  ، از قحطی وحشتناک سال 1288 ، و زمانی که مردم فلان شهر بزرگ شمال شرقی نیر گوشت الاغ و مردم فلان شهر بزرگ جنوب شرقی نیر پوست سگ می خورده اند ، چندان نمی گذشته است و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل .
 

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : نیر یزد, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 859 تاريخ : دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت: 17:49

 نیرِ یزد ، شهرِ نور و نیٌر

 
هفت - هشت ساله بودم ( 1292- 1393 ش ) که خبر تهاجم چند فارسی با برخی از روستائیان یکی از دهات مجاور به املاکمان به یزد رسید و شنیدیم که تهاجمی وحشیانه به باغبانمان داشته اند . موقع ییلاق به جای یک قواره پیراهن کرباس یا متقال که هرساله به عنوان خلعت با یک تکه نبات برایش می بردیم برایش یک قواره « پارچه یزدی باف » که نخی با راه راه مشکی بود برایش بردیم که گویا به همه نشان می داده است و بسیار خوشحال بوده است . این پارچه نسبتا" کمیاب و گران بود و فکر می کنم تازه باب شده بود ...
 
چند خانوار دیگر هم بودند ( بکی که رسما" خادم مسجد نبود امٌا به کمک همان باغبان ، به آن رسیدگی هائی می کرد ) که در طول تابستان به ما کمکهائی می کردند و مثلا" یکنفرشان هر چندروز یکبار به خانه ما آمده نان می پخت ، و... که برای آنها هم هرکدام یک تکه نبات با مقداری نقل آلوچه ای می بردیم و آنها هم به عنوان این که از خانه روحانی آمده است و تبرک و تیمن است با رغبت می پذیرفتند . *
 
(1) یکی از دوستان عموی پدرم ، نمیدانم به جد یا به شوخی ، تعریف می کرد که یکی از این دزدان از فرط اضطرار لباس کهنه روحانیت آقا میرزا محمد جعفر را دزدیده بود و پوشیده بود و سمت روحانی عشیره ای در شما لغربی فارس را یافته بود و دو پسرش هم روحانی شده بودند ...
 
* علیرضا آیت اللهی : آنچه که در اینجا آمده است نگارش اینجانب از خلاصه نویسی هائی در دهه 1350  ، و به اصطلاح شاخ و برگ یافته است ، و می تواند دارای خطاهائی باشد که امیدوارم توسط دیگران و چه بسا معمرین محترم نیر مرتفع گردد . 
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : نیر یزد, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 790 تاريخ : دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت: 17:43

نیر ِ یزد ، شهر نور و نیٌر
 
 
املاک متعدد والده از حسن آباد رستاق یزد گرفته تا مزرعه آخوند و نصر آباد ( که پدرشان بخش اعظم املاک خود را قبل از رحلت بین فرزندانشان تقسیم کرده بودند ) ساختمان مناسب شهری نشین نداشت . بر عکس ، املاک ابوی ، هم در نیر ، و هم در هنزاء و بنستان ( که گاه به آن کاخ می گفتند ) و تا حدودی باغ پائین باقی آباد دارای ساختمانهائی مناسب سکونت ییلاقی بود . ما به دلیل نزدیک تر بودن راه هنزاء ، و داشتن آشنایان بیشتر یزدی و هنزائی  در آنجا ، ییلاق کردن در هنزاء را ترجیح می دادیم . امٌا برخی از نیری ها به این عنوان که مسجدشان بیش از یک قرن هر تابستان به امامت شریفان ( خاندان پدریم ) رونق می گرفته است ، و همین شریفان در هر تنگنایشان با تشکیلات حکومتی یا خرید های نسبتا" مهم مدد رسان آنان بوده اند ؛ توقع ادامه آن وضعیت را داشتند ؛ و حتی خود را ذیحق می دانستند . از طرفی هم فارسی های مهاجم که از چند فرسخی جنوب غربی نیر حمله می کردند و گاه مهاجمینی از چندین فرسخ آنطرف تر ، در جنوب غربی ، با هم به حمله و غارت این روستا ها مدد رسان می شدند پس از قحطی سالهای ابتدائی تولد من ، حدود 1290 ش ، به این فکر افتاده بودند که زمین های روستاهای آن حدود ، و از جمله زمین های ملکی ما را  غصب کنند و بکارند ! ... در آن دهساله ی پس از هرج و مرج ناشی از مشروطیت حضور لااقل تابستانه ما در نیر یه منظور حفظ حتی الامکان املاکمان از دست فارسی ها ، که البته با مقاومت سرسختانه مردم نیر هم مواجه می شدند ، ضروری می نمود ؛ به خصوص که به دلیل همین نا امنی و خشکسالی ها قیمت زمین ها هم به شدٌت کاهش یافته بود و خریداری برای آنان وجود نداشت که بفروشیم ... عمٌال مشیر الممالک و نوٌاب ها هم که از پدر بزرگم ، آقا میرزا محمد جعفر ، ضربه خورده بودند به نفاق ، تقویت اشرار با لوطی خواندن آنان ! و ایجاد نا امنی به طور کلٌی ، به خصوص علیه ما ، دامن می زدند ...
 

 
 
هفت - هشت ساله بودم ( 1292- 1393 ش ) که خبر تهاجم چند فارسی با برخی از روستائیان یکی از دهات مجاور به املاکمان به یزد رسید و شنیدیم که تهاجمی وحشیانه به باغبانمان داشته اند . موقع ییلاق به جای یک قواره پیراهن کرباس یا متقال که هرساله به عنوان خلعت با یک تکه نبات برایش می بردیم برایش یک قواره پارچه یزدی باف که نخی با راه راه مشکی بود برایش بردیم که گویا به همه نشان می داده است و بسیار خوشحال بوده است . این پارچه نسبتا" کمیاب و گران بود و فکر می کنم تازه باب شده بود ...
 
 

 
 
چند خانوار دیگر هم بودند که وقتی به دیدن ما می آمدند « یک تکٌه نبات و چند عدد نقل بدون مغز » ، که امروز بسیار کم ارزش به نظر می رسند و آن روزها در ایران از اجناس گران و با ارزش بودند به عنوان سوغات  یزد هدیه می گرفتند . این خانوارها تا آنجا که به خاطر دارم بیشتر از این گروه خدماتچی بودند :
 
 

 
 
- زنی که هرسه - چهار روز یکبار می آمد و برایمان نان میپخت
 
 

 
 
- یکی که ( وقتی خادم - باغبان ما نبود ) حکم خادم مسجد را می یافت و بسیار هم مردی محترم بود
 
 

 
 
- یکی که کارهای نعلبندی و تا حدودی دامپزشکی انجام می داد و به الاغ سواری پدرم رسیدگی می کرد .
 
 

 
 
- یکی از آن همه کاره های محل که اذان هم می گفت 
 
 

 
 
البته از همان روز اوٌل برخی هم هدیه هائی برای ما می آوردند که از جمله یکی شان یک قرابه گلاب با مقداری برگ گل خشک شده محمدی می آورد و وی هم علاوه بر پول ، نقل و نبات هم می گرفت .
 
 

 
هدیه هائی غذائی که روزهای نخست به ما می دادند از سایر ایٌام بیشتر بود که بعدا" خواهم نوشت . 
 

 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : نیر یزد, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 936 تاريخ : دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت: 17:27

 

 نیر یزد

 
علیرضا آیت اللهی : چون آقا میرزا جواد آیت اللهی در دل تابستان و بنابر این در شهر نیل ، که آن زمانها از ییلاقات شهر یزد بوده است به دنیا آمده اند به توصیفی از نیل ، با ملاحظه خاطرات کودکی ایشان از آن محل ، که البته مورد تصحیح و تکمیل ما قرار گرفته است ، می پردازیم .
 
 
آن روز ها سال 1290 ، 91 ، یا 1292 شمسی بود . وقتی به اوٌلین خانه های نیر رسیدیم والده آه بلندی کشیدند و گفتند « از جهنم وارد بهشت شدیم » . نیر بسیار زیبا ، با طراوت ، خوش آب و هوا و فرحبخش بود ؛ امٌا وقتی ، از اوایل تا اواسط خردادماه ، به طرف نیر راه می افتادیم که هوای خشک شهر یزد رو به گرمائی سنگین و سوزنده گذاشته بود ، و بین راه هم ، اگرچه راه مهریز را بر راه تفت ترجیح می دادیم ، از روستای عبدالملک به بعد ابتدا بیم قطاع الطریق ، و بعد هم ، به خصوص با رسیدن تاریکی شب ، بیم حمله گرگ و پلنگ و حتی کفتار می رفت ، به اضافه ی قر و قر دائم قاطرچی و چاردادار ، خستگی الاغ سواری ابوی که شهر رو بود و عادت به بیابان روی ، راههای طولانی ، و کوهپیمائی نداشت ، پیاپی بین راه می خوابید ، و...و...و... که اگر برحسب اتفاق با یک قافله ی فارس ( قافله ای که به فارس می رفت ) همراه میشدیم ؛ از لحاظی بهتر بود و از لحاظی هم مسائلی داشت که بماند ...
 

 
خلاصه اینکه در کوچگونه ی قشلاقی از شهر یزد به ییلاق نیر هنگامه ای از مصیبت داشتیم . یک مصیبت هم محلی بود که باید پس از طی حدود ده - یازده فرسخ راه شب را در آنجا اطراق می کردیم ؛ و اگر اشتباه نکنم همیشه هم یک جای معین خالی و مهیا نبود ؛ یک بار مهریز ، یک بار خورمیز ، یک بار فخر آباد که از همه جا نا امن تر بود ، و...
 

 
بخش دوٌم راه ک روز دوٌم طی می شد کوتاه تر ، حدود هفت - هشت فرسخ ، امٌا کوهستانی و صعب العبور و با خطراتی بسیار بیشتر همراه بود . این بود که وقتی به نیر می رسیدیم واقعا" انگار به بهشت موعود رسیده باشیم ؛ و خستگی دوروز مسافرت بسیار شاق و به ستوه آورنده از تنمان بیرون می رفت .
 

 
ما خوشحال بودیم و نیری های میهمان نواز هم ، که از ورود هر یزدیی خوشحال می شدند از ورود پدرم ، مرحوم حاج میرزا علی شریف ( آیت اللهی ) ، که حد ٌ اقل تا چهار - پنج نسل امام جماعت مسجد نیر بوده اند واقعا" خوشحال می شدند ؛ و حسب تعارف می گفتند که ما این « نیر » ( نور ) را از شما داریم (1)
 

(1) علیرضا آیت اللهی : عموی پدرم ، آقا میرزاجواد ، بنام حاج میرزاحسن می گفتند ( نقل به مضمون با تصحیح و تکمیل بسیار ) اجدادشان و به خصوص حاج عزیز چیت ساز از زردین و نیر گرفته تا بیداخوید و مزرعه ملٌا املاک داشته اند ؛ در ارشاد مردم آن نواحی به مذهب شیعه دوازده امامی نقشی اساسی ایفاء کرده حاج عزیز ، همدوره زندیان و فتحعلیشاه ، و فرزندشان حاج محمد ابراهیم شریف ، تابستانها را بیشتر در نیر ، و کمتر در هنزاء بسر می برده اند ؛ و بنابر این می توان احتمال داد که امامت جماعت مسجد نیر در زمان ییلاق بر عهده ی حاج عزیز و احفاد ایشان ، مگر حاج محمد ابراهیم که هنزاء را ترجیح می داده است ، بوده است تا زمان ناصرالدین شاه که به آقا میرزا محمد صادق شریف ، داماد نوه ی ملٌا اسماعیل عقدائی ، رسیده است . از حدود 1275 ش امامت تابستانه بر عهده حاج میرزا علی آیت اللهی بوده است تا حوالی 1290 ش الی 1320 - 1322 که در طول سال بر عهده میرزا علی اکبر آیت اللهی قرار گرفته است و با مهاجرت وی به یزد این امامت سالانه از خاندان شریف ( آیت اللهی ) بیرون رفته است ... گویا اسناد قدیمی نیر در کتابخانه آن شهر وجود دارد که می تواند به نگارش تاریخ مستند روحانیت در آن محل کمکی شایان بنماید .
 
خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , خاندان شریف , حاج میرزا حسن شریف , نیر یزد, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 809 تاريخ : دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت: 16:53

 

خاندان شریفان یزد

 

افسانه هائی « درون خاندانی » وجود داشته است که نسب آقا میرزا جواد آیت اللهی را به شریفان قدیم یزد_ که گویا ، در زمان سلطنت صفویان ،در چند نسل هم به اصفهان مهاجرت کرده در زمان نادرافشار یا کریمخان زند به یزد بازگشته اند – تا میرزاعلی شریف از عرفا و فضلای آخرین سالهای حکومت مغولان می رساند ؛ که این شریف ، همعصر مبارزالدین محمد و شاه شجاع مظفری ، از همراهان شیخ زین الدین علی بنیمان ( متوفی 781 ق ) ، و احتمالا" خلیفه و جانشین وی بوده است .


نیز ، گویا وقفیٌات اولادی معین الدین علی معلٌم یزدی ، دانشمند معاصر مظفریان ، درتولیت این خاندان بوده مستندا" نسبشان را به آن عالم بزرگوار می رسانیده است ؛ که با تاسیس سازمان اوقاف، و ایجاد تضییقات برای روحانیان آزاده ای چون حاج میرزاعلی شریف ( آیت اللهی ) ، پدر آقا میرزا جواد ، ازید تولیت ایشان خارج شده است .


برخی این خاندان را از اعقاب ملٌا عبدالله یزدی ، استاد شیخ بهائی ،نیز برشمرده اند که هیچ شاهد و بیٌنه ای در این باره یافت نشده است .


 آقا میرزا جواد و اخوانشان خود را از احفاد عالم عارفی بنام ابوالعلاء یا ابوالعلاء الدین که مقبره اش تا زمان انقلاب اسلامی در خانه ای ، با پنجره ای به معبر عموم ، در کوچه ای فرعی در مقابل در ورودی کاروانسرای پسته یزد باقی بود ، می دانستند که شجره النسب مکتوبی در این باره وجود نداشت .


همچنین از اعقاب خود در زمان افشاریان و زندیان از دونفر نام می بردند که هردو ملقب به ملٌا و بنابه مفهوم این لقب در آن زمان لابد از روحانیان و مدرسان  بزرگ حوزه روحانیت بوده اند :


ملٌا قاسم


ملٌا حسین


و از آنجا به بعد اجداد آقا میرزا جواد تقریبا" به طور کامل و به ترتیب زیر شناخته شده اند :


حاج عزیز چیت ساز


  روحانی – بازرگان و صنعتگر : دارای املاکی گسترده به ویژه در اطراف نیر ، و هنزاء  ،کارخانه بزرگ چیت سازی در یزد ( که بعدا" بخشی از آن محل چاپخانه گلبهار یزد بوده است ) ؛ و مغازه های متعدد ... برخی از احفادش وی را پدر زن آخوند ملٌا اسماعیل عقدائی یزدی محسوب می داشته اند .


حاج محمد ابراهیم شریف یزدی


 از بزرگان یزد که به عنوان « شریف » سمتی نظیر سمت شهردار را در شهر یزد یا ، با توجه به ناسازگاری ساکنان افغان و غبر افغان سنٌی و شیخیه و... که ساکن محله های جنگل و فهادان و... بوده اند با سایر مردم غالبا" شیعه دوازده امامی شهر ، بخش اعظم آن در جنوب این بلده ، بر عهده داشته است  .


حاج میرزا علیرضا شریف یزدی


 که برخی از کتابهای تاریخی وی را به اشتباه « اردکانی » هم نوشته اند ؛ جانشین حقیقیِ آخوند ملا اسماعیل عقدائی یزدی ، مجتهد اعلم ناحیه یزد در زمان محمدشاه قاجار ، و بنیانگذار حوزه علمیه قائمیه مشهور به ملا اسماعیل ، بوده است که تالیفاتی متعدد ، و از آنجمله « رساله الاحکام » داشته است .


میرزا محمد باقر شریف یزدی


 که وی را نیز گاه « اردکانی » نوشته اند ، از ادبا و شعر شناسان بزرگ عصر خود مولف کتاب بسیارمشهور « جامع الشواهد » ، و امام جماعت مسجد ملااسماعیل بوده است  .


میرزا محمد جعفر شریف یزدی


 رئیس حوزه علمیه قائمیٌه ، امام جماعت مسجد ملااسماعیل قبل از بیماری مدید خود ، و خطیبی مشهور و مبارز با استبداد قاجاریان بوده است .


حاج میرزا علی شریف یردی ( آیت اللهی )


 پدر آقا میرزا جواد که از مجتهدان و مدرسان شهر یزد و امام جماعت مساجد ملٌا اسماعیل ( نوبت صبح ) ، و مصلی عتیق در نوبت های ظهر و عصر و مغرب و عشاء بوده اند .

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی , حاندان شریف یزد , معین الدین علی معلم یزدی , نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1154 تاريخ : دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت: 16:31

نیاکان آقا میرزا جواد آیت اللهی *

بنا به سلسله نسب پدر در پدر : میرزا جوادبن حاج میرزا علی شریف ( آیت اللهی ) بن میرزا محمد جعفر( شریف ) بن میرزا محمد باقربن حاج میرزا علیرضا شریف یزدی بن حاج محمد ابراهیم ابن حاج عزیز ابن ملٌا حسین (1) ابن ملٌا قاسم ابن .....ابو العلاء الدین ....ابن میرزا علی شریف (2) و معین الدین علی معلم یزدی (3).

از آنجا که طبق اسناد بدست آمده ی اخیر ، میرزا محمد باقر شریف ، از خاندان شریف ،  به احتمال قریب به یقین نواده شیخ ابوطالب اردکانی حائری یزدی (4) ، و وی از احفاد شمس تبریزی است (5) ، میرزا جواد آیت اللهی می تواند از احفاد شمس تبریزی نیز به شمار رود .

از سوی مادرِ پدرنیز نسب میرزا جواد را به شیخ ابوطالب مزبور می رسانده اند .

میرزا جواد از نوادگان دختری آیت الله العظمی آقا سید یحیی موسوی یزدی ، از احفاد امامزاده داود جندق ، از احفاد احمد بن موسی بن جعفر ملقب به شاه چراغ شیراز و از آنجا تا امام موسی کاظم (ع) است .

به روایات شفاهی متعدد مادر آقا سید یحیی یا مادر پدر ایشان نیز از احفاد امام هفتم به واسطه امامزاده جعفر (ع) مدفون در یزد بوده اند (6).

از سوی مادر ِ مادر : میرزا جواد ابن بی بی رباب بنتِ حاج شیخ مهدی بن حاج شیخ محمدبن آخوند ملٌا اسماعیل عقدایی یزدی

* توضیحات از علیرضا آیت اللهی

(1) برخی از اخفاد احتمال می دادند که ملٌا حسین ، ساکن اصفهان و جدٌ مادری حاج عزیز بوده است و حاج عزیز در واقع فرزند حاج محمد چیت ساز اصفهانی و از سلاله شریفان یزد است که در زمان سلطنت صفویان به اصفهان مهاجرت کرده غالبا" در پایتخت می زیسته اند ، و ملٌا عبدالله بهابادی یزدی ، معلم شیخ بهائی ، هم که تولیات وقفیاتی از وی تا به حاج عزیز رسیده بوده است ، بنا به وصلتی ، از اجداد مادری خاندان شریف یزدی است .

(2) میرزا علی شریف عارفی همزمان و همنشین با شیخ علی بنیمان ( متوفی 781 ق ) و یحتمل چون وی از شاگردان شیخ دادا محمد بوده است.

(3) احفادی متعدد از شریفان ، معلم یزدی را جدٌ خود می دانستند که تولیت وقفیات اولادی وی در اهرستان یزد فقط نزد حاج عزیز بوده و از آنجا به زور حکٌام قاجاری از ید شریفان خارج شده است . ضمنا" گفته می شد که وی یحتمل پدر همسر فرزند میرزا علی شریف یا حتی پدرهمسرخود میرزا علی بوده است .

(4) 

(5) فرهنگ یزد، شماره 12، مقاله دکتر سید محمد طباطبایی اردکانی 

(6) شخص آقا میرزا جواد این گفته ها را مستند نمی دانسته اند . 

خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی...
ما را در سایت خاطرات آقا میرزا جواد آیت اللهی دنبال می کنید

برچسب : آقا میرزا جواد آیت اللهی, علیرضا آیت اللهی , نیاکان , شمس تبریزی , خاندان شریف یزد ,معین الدین علی معلم یزدی , آخوند ملا اسماعیل یزدی , آیت الله العظمی آقا سید یحیی موسوی یزدی, نویسنده : میرزا جواد آیت اللهی MIRZAJAVAD AYATOLLAHI agamirzajavad بازدید : 1141 تاريخ : دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت: 14:56

لینک دوستان